بهره گيري ازشيوه هاي نوين ادبي درشعر پايداري ملّت فلسطين
بهره گيري ازشيوه هاي نوين ادبي درشعر پايداري ملّت فلسطين
بهره گيري ازشيوه هاي نوين ادبي درشعر پايداري ملّت فلسطين
نويسنده: دكترعلي دودمان كوشكي
كلمات كليدي :
ادبيّات پايداري،فلسطين،نماد،اسطوره
" قدس يك مسألۀ شخصي و مخصوص به يك كشور و يا منحصر به مسلمانان عصرحاضرنيست، بلكه حادثه اي است براي همۀ موحّدين ومومنان جهان"-(امام خميني(ره)- يكي از مشخصه هاي مهم واصلي ادبيّات فلسطين، ايجاد زمينه هاي مناسب براي تعالي وپيشرفت فرهنگي جامعه اسلامي بود وهمين شاخص، وجه افتراق ملل تحت ستم ديگركشورها با ملت ستمديدۀ فلسطين است. شعربه عنوان يك عنصرفرهنگي دراين دوره ازرشد وبالندگي چشمگيري دراداي مضامين وتكنيك هاي بياني برخوردارشد. درحقيقت جنبه اي ازادبيّات به نام"ادبيان مقاومت وپايداري"به وجودآمد .
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزايجادباوقۀ اميد درملت ورساندن فريادمظلوميت مردماني كه ازسوي كفرجهاني موردهجوم قرارگرفته اند،از روش هاي نوين ادبي سود جسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلي"نماد"و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است.ما دراين پژوهش سعي داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت "نمادواسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيات پايداري ملت فلسطين-باذكرشواهدشعري-بپردازيم .
جريان موهوم وساختگي"هلوكاست"توسط كشورهاي غربي واهداف استعماري آنان موجب شد درقرن نوزدهم ،غربي هابه سرزمين مقدّس توجه خاصي نمايند وتعداد زيادي مدارس فرقه اي ومذهبي راايجاد كنند.چاپخانه هاي متعددي توسط فرانسويان تأسيس شد كه درفاصله1892 تا1909تعداد281كتاب به زبان هاي گوناگون به چاپ رسيد .
دراواخرقرن نوزدهم،چندانجمن ادبي پابه عرصۀ وجودنهادند مانند:"جمعّيه الادب"كه عمدتاً درفعاليت هاي فرهنگي نقش داشت وتعداد فارغ التحصيل هاي دبيرستان ها ودانشگاه ها فزوني يافت.امّا شعراي نيمه دوم قرن نوزدهم فلسطين،تعدادي انگشت شماري بودند كه شعرشان جنبۀ تقليدي داشت وازخلاقيت بهره اي نداشت وبيشترمحدود ودرمرثيه ومدح بود .
اندكي پس ازجريان هاي 1908-1909تركيه،نظرشاعران عرب ازجمله فلسطيني ها به تحولات سياسي تركيه معطوف شد.ازسال1917تا1948كه به ظاهرجنگ قدرت درفلسطين به خاطرقبول تحت الحمايگي بريتانيا اندكي آرام گرفت،كشمكش فلسطيني ها با يهوديان ودولت قيّم،موضوع اصلي شعرهاي فلطسين شد .
شاعران دهۀ 30و40چون"ابراهيم توقان"و"عبدالرحيم"و"ابوسلمه"برخلاف شعراي پيشين،نشان دادند كه ازشخصيت ادبي محكم ومعتمدبه نفسي برخوردارند.آنها گوشه هايي ازمسألۀ فلسطين رادرآثارخودمنعكس كردند .
ازآن تاريخ،اين"تراژدي"موضوع فراگيرشعرفلسطين شد وآثارشعراي تبعيدي وآنان كه درسرزمين خودباقي ماندند رابه يك ميزان دربرگرفت وازاواخردهۀ 60ميلادي"شعرپايداري فلسطين"موضوع بسياري ازمطالعات ومقالات قرارگرفت .
ناقدان معاصرعرب براين باورند كه مهم ترين بازده ادبي كشمكش اعراب واسرائيل،ظهور"شعرمقاومت فلسطين"مي باشد كه شايد بتوان جالب ترين وارزشمندترين تحوّل ادبيّات نوين عرب رادرپيدايش آثار"شاعران پايداري فلسطين"به عنوان يك نيروي ادبي محكم واستوارمشاهده كرد .
ذكراين نكته ضروري است كه تاسال 1966كه"غسّان كنفاني"رمّان نويس معروف فلسطيني كتاب"ادب في فلسطين المحتلّه"رامنتشركرد"شعرمقاومت"براي خوانندگان عرب خارج ازاسرائيل ناشناخته بود .
دوسال بعد،كتاب ديگري باعنوان"ديوان الوطن المتحلّه "اثر"يوسف الخطيب"شاعرفلسطيني منتشرشد. اين كتاب شامل مقدمه اي است انتقادي براشعارشاعران فلسطيني ساكن اسرائيل ازسال 1948تاجنگ ژوئن 1967 .
عقب نشيني اعراب درژوئن 1967 ،نقش عمده اي درشناساندن وجلب توجه عمومي نسبت به شعر"مقاومت فلسطين"داشت.اين واقعۀ اسف بارموجب شد تاشاعران عرب كه شكست درنظرشان غيرقابل تحمل بود ازخوشبيني بيش ازحدّ شعراي"وطن اشغال شده"شگفت زده شده ودرآن به ديدۀ ترديد وانكاربنگرند وطنين صداي"سميح القاسم"كه پيشتر به گوششان دلنواز بود،ناممكن جلوه كند :
ما تولدي دگرباره يافتيم .
و"توفيق زياد"كه مي گفت :
سپس چه خواهدشد؟من نمي دانم
ولي اين رامي دانم كه زمين وزمان باردارند
وحقيقت پايمال نخواهد شد و
متجاوزي درسرزمين من باقي نخواهد ماند
و"محمود درويش"كه چنين مي خواند :
آوازمن،ازشوقي است كه
درعمق ديدگان وحشت زده مي بينم
گردباد،مژده شرابم داد ونان تازه
پيشكش كرد به من
قول رنگين كمان داد .
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزدرايجاد بارقۀ اميد درملّت خود از شيوه هاي نويني سودجسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلّي"نماد " و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است .
ما دراين پژوهش،سعي برآن داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت"نماد واسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيّات مقاومت وفلسطين-باشواهد شعري-بپردازيم .
ازنظرادبي"نماد"نحوۀ خاصي ازبيان وتوضيح درباره چيزي است كه درسايۀ تداعي معنايي،مفهومي بيشتر يا اصولاً مفهومي ديگر رابيان مي كند.به عبارت ديگر"نماد"كاربردآگاهانه واژه ياعبارت،درغيرازمعناي خاص آن واژه ياعبارت مي باشد واين مهم از طريق دلالت يا اشاره،نه از راه مشابهت وقياس حاصل مي گردد .
با استفاده از نمادگرايي،عقيده اي كه ممكن است ظاهري يكنواخت وتكراري داشته باشد مي تواند به نظري تازه با بارمعناي بسيارمؤثر و زنده تبديل شود وهنگامي كه لازم است واژه و قافيه، ادبيات مفهومي رازگونه را بيان كنند، شاعرتوانا مي تواند از قدرت"نماد"بهرۀ لازم راببرد وزماني كه دراثرادبي به معناي متفاوتي اشاره دارد"نماد"مي تواند جايگزين تمامي يك شعرشود .
وبالاخره نماد ، ابزاري است داراي ارزش هاي فرهنگي كه شاعرآن رابه خدمت مي گيرد تاساخت ها وبرداشت هاي خود را ازطريق آن بهتر بيان كند .
بيشترناقدان ونويسندگان معاصرعرب براين عقيده اند كه كاربرداسطوره-نماد،نتيجه تاثير ادبيات انگليسي برشعرمعاصرعرب مي باشد.دراين ميان،تاثير"تي.اس.اليوت"بسيارعميق وپايداربود .
" جبراابراهيم جبرا"منتقدفلسطيني،دربارۀ علت نفوذ بيش ازحدّاليوت برشعرعربي مي گويد :
دليل اين امراين است كه نويسندگان جوان و شاعران پيشروي نسل كنوني عرب، در زمرۀ بيشترين كساني بودند كه آثاراليوت راخواندند،آنها رابه عربي ترجمه كردند وبرآن تفسير نوشتند.ازجمله:بدرشاكرالسياب،يوسف الخال،علي احمدسعيد(آدونيس)،بلندالحيدري وخودم(جبرا ابراهيم جبرا ).
هرزمان كه تاثيراليوت برشعراي برجستۀ عرب پيرو سبك شعرآزاد ، كه دراواخر دهۀ 40ظاهرشد، صحبت مي شود منتقدان عمدتاً به شعر"سرزمين بي حاصل"اواشاره دارند .
سلمي خضرالجيوسي درتوصيف اين كه چرا شعراي عرب اين چنين مشتاق و مجذوب شعرفوق شده اند مي گويد :
شاعران عرب دركاربرد تلويحي"اسطوره باروري"توسط اليوت بيان محبتي عميق و تاكيد برقدرت پنهان از جان گذشتگي را مي بييند، مفهوم جان باختن و مرگ كه به تولدي دوباره خواهدانجاميد شاعران عرب راسخت مجذوب خودساخت وازاواسط دهۀ 50تا اوايل 60آنها بارها بي حاصل زندگي اعراب رادرفلسطين پس از فاجعه 1948با لم يزرع بودن زمين دراسطورۀ باروري مقايسه كردند و به اين نتيجه رسيدند ، همان طوركه ريزش باران برزميني خشك و سوخته مي تواند آن راباور سازد،تنها راه نجات فلسطيني از تباهي كامل نيز افشاندن خون ونثار جان مي باشد .
اما كاربرد نماد در شعرنوين عربي موضوع گسترده اي است. زيرا شعرعربي پرازاصطلاحات نمادين،اسطوره اي وغيره مي باشد. بنابراين دنبال كردن نمادهاي به كار رفته در شعرهاي مربوط به فلسطين كاراساني نيست. چراكه كاربرد آنها اغلب بسيار زيركانه بوده و اگر اشاره روشني به فلسطين يا طرف هاي درگير در اين مساله نشده باشد ممكن است خواننده رابه اشتباه بيندازد .
هجوم تاتارها با توصيف غارت وويراني ناشي ازپيروي دشمن واحساس شرم وتحقير هم ميهنان شكست خوردۀ شاعراغاز مي شود :
تاتارها هجوم مي آورند
وشهرباستاني مارانابود مي كنند
لشكريان ما باز مي گردند،منهدم وخردشده،درگرماي روز
پرچم سياه،زخمي ها،كاروان مرگ
طبل توخالي ونواي تحقير
وهيچ كس حتي نيم نگاهي به پشت سر نمي اندازد
سربازان مست تاتار شاد ومغرور
به پيروزي وبه پايان اين سفر موفقيت آميز مي نگرند .
ازسويي تصويرسالخوردگان دهكده،كه درغارها وكوه هاي اطراف پنهان شده وازسرما وگرسنگي درعذابند،را مي توانيم درشعرصلاح عبدالصبورببينيم :
مادرم!آن هنگام كه با فراريان ديگر در دامنۀ آن كوه كوچك پنهان شده بودي وتاريكي شب،وحشت رابه زيرپلك هاي كودكان مي نشاند
گرسنگي،لباس هاي مندرس
گنگي،شياطين وسياهي،غارها را دربرمي گرفتند
ودهكده مان به ويرانه اي تبديل مي شد آيا توفرياد نكشيدي!؟
اين شعرنيز،مانند بيشترشعرها،سرانجام نبرد راپيش بيني مي كند وبا خوشبيني واميد انتقام جويي به پايان مي رسد :
مادر!ما هرگز ناپديد نخواهيم شد
من وتمام يارانم سوگند خورديم
كه تا نيمروز،خون تاتار رابر زمين بريزيم
مادر!به كودكان بگو!بامدادان درميان خانه هاي تاريك مان بازخواهيم
گشت وآنچه تاتار نابود ساخت دوباره خواهيم ساخت .
نخست:نمادهايي كه جايگزين فلسطين مي شوند وآن رايك سرزمين غصب شده عربي نشان مي دهند .
دوم:آنهايي كه نمايانگر آوارگي اعراب فلسطيني هستند .
سوم:نمادهايي كه جانشين اسرائيل شده،آن راقدرتي مهاجم ونژادپرست وغاصب معرفي مي كنند .
نماد رايج دراشعاري كه به طورغيرمستقيم به فلسطين اشاره دارند تصوير"معشوقي"است كه از عاشق خود دورافتاده واز وصال او محروم گشته است .
كاربرد اين نماد به شاعران فلسطيني محدود نبود وشاعران عرب كشورهاي مختلف بارها ازآن بهره برده اند.اگرچه درشعرفلسطيني،صورت تكامل يافته تري به خود گرفته وبا سيماي عشق مادري درآميخته است.به عنوان مثال مي توان از سه شاعر زيرنام برد :
نبيه شعار،شاعرسوري باشعر"حبيبتي والصمت"(مجموعۀ خاموش من )
حميد سعيد،شاعرعراقي باشعر"توقعات حول مستقبل المدن المحزونه"(آينده شهرشكست خورده )
عبدالرحمن غنيم،شاعرمصري باشعر"اغنيه لقريه الصلبه"(سروري براي روستاي تسخيرشده )
اين قطعات شعري هرچند به سه شاعرازكشورهاي مختلف عربي تعلق دارند،اما ويژگي هاي مشتركي را ارائه مي دهند. درآنها فلسطين به معشوقي تشبيه شده كه به اسارت "شاه يهود"درآمده وعاشق كه ديوانه وار اورا دوست دارد تصميم مي گيرد هميشه نسبت به او وفادار باقي بماند .
نبيه شعار ازمحروميت بيست ساله عاشق(ازسال1948 كه فاجعۀ فلسطين به وقوع پيوست)درشعر خود سخن مي گويد.او درتمام اين مدت همه جا رابه دنبال معشوق گشته وسرانجام به او گفته شده كه معشوق دربيابان ها سرگردان است ومي كوشد خود راپنهان سازد،زيرا ازاين كه مجبور شده اين مدت رابا"يهودي ها"به سربرد شرمگين است .
حميد سعيد نيزدرشعرش چنين تمثيل مشابهي را از فلسطين ارائه مي دهد :
يك شب،"شاه يهود"اورا كه باردار بود ربود
وجنين عربي راكه درشكم داشت كشت .
عبدالرحمان غنيم نيز به معشوقش اطمينان مي دهد كه هيچ زني نمي تواند علاقۀ اورا به خود جلب نمايد واو براي دوباره ديدنش لحظه شماري مي كند .
غنيم نيز مانند دو شاعرقبلي،ازاين كه معشوق رااسير دشمن غاصب مي بينيد،رنج مي برد .
دراثارشاعرفلسطيني،كاربرد تمثيل معشوق،به عنوان نماد فلسطين ازدست رفته،فراوان يافت مي شود.براي نمونه موضوع اصلي بسياري ازشعرهاي ابوسلمه پس از 1948 همين نماد مي باشد.ازنظراو،واژه مناسب براي مخاطب قرار دادن سرزمين محبوب،واژه " السمراء"به معني:"دختري كه پوستش قهوه اي است"مي باشد.اواين واژه رادراشعاري زيادي تكرار كرده است.مثل :
لولاك يا سمراء،هي والشاعر،هوي الاسمرو ...
درشعر عشق سمراء شاعر،معشوق خود رابا نام ثريا از نام هاي متداول عربي مي خواند.ازظاهرشعرچنين برمي ايد كه خطاب به معشوقي زميني سروده شده است.به ويژه آنجا كه از نشانه هاي ظاهري معشوق مثل فرورفتگي گونه هايش سخن مي رود.شاعرخطاب به ثريا ودربيان شيفتگي و وفاداريش نسبت به او مي گويد :
ثريا ايا اين باقي مانده آرزويي ديرين است كه درچشمانت مي بينيم يا ...
بيشتراشعاري كه دروصف تو مي سرايم چون ازلب هاي تو شنيده
مي شود فريبنده تراست .
عشق تو درزواياي شعرمن جاري است
هيچ محبتي جزعشق تودرقلب من باقي نخواهد ماند .
شاعران نسل جوان فلسطين مثل محمود درويش،سميع القاسم،حكمت عقيّلي و...نماد معشوق يعني فلسطين رادرمفهومي گسترده تربه نحوي با"محبت مادري"و"عشق به وطن"درآميخته اند كه اين سه،پيكري واحد راتشكيل مي دهند .
درويش هم گاهي مانند ابوسلمه،ازاسامي واقعي براي ناميدن معشوقش استفاده مي كند.ازنظراين شاعر،نام معشوق هرچه باشد معبود،يا مادرويا خاك وطن است.آنچنان كه درشعر"مذاكرات جرح فلسطيني"يعني:"خاطرات زخم فلسطين"مي گويد
نه وطن من چمدان سفري است
ونه من مسافري رهگذر
من عاشقم وعشق من
سرزمين من است .
ابراز محبت درويش به سرزمين مادري محبوبش،در17زبوري كه تحت عنوان"احبك ولا اجبك"منتشرشده،كيفيتي رازگونه مي يابد.زماني نااميدي كامل برشاعرچيره مي شود و معشوقش راكه فراروي ديگان اوقرار گرفته دست نيافتني وغيرقابل حصول مي بيند وشاعر را وامي دارد تاازمعشوق چشم پوشيده ازاودست بشويد.در زبور8خطاب به معشوق مي گويد :
چرابيزاريت را از من برملا نمي كني
تا ازمردن رها شوم
يكباره به من بگو:عشق ما به پايان رسيد
تابتوانم بميرم وبروم
بميرتا برتو سوگواري كنم
ويا درنكاح من بمان
تا طعم خيانت رايكبارهم كه شده بچشم .
درويش،رنجي را كه به خاطراين عشق تحمل مي كند به عنوان سرنوشت محتوتش پذيرفته است .
نكته ديگري كه دراشعار اوبه چشم مي خورد تصوير معشوقه اي است كه هرگز ازنظرش دوروناپديد نمي شود وآنچنان با تاروپود احساس او كه تمام لحظات زندگي شاعر راپركرده وآني ازاوجدا نمي شود .
اگرچه شعر"عاشق من فلسطين"،تنها شعري نيست كه درويش دراين زمينه سروده ولي مي توان ازآن به عنوان نمونه بارزي از بهره گيري هنرمندانۀ نماد معشوق (فلسطين) درشعرمقاومت فلسطين نام برد :
چشمان تو،چون خاري قلب مرا نيش مي زند
ولي من مي پرستمشان
واز باد محافظتشان مي كنم
مي دانم اين زخم فراتر ازتاريكي ودرد
چراغي خواهد افروخت
واز امروزمن،فردايي براي او خواهد ساخت،
ارزشمندتر از جان من
ديروز ديدمت،در بندرگاه
تنها وبي زاد ونوا
چون يتيمي به سويت دويدم
واز حكمت اجدادمان پرسيدم :
چگونه ممكن است بيشۀ درختان سبز كه زنداني شده
وبه تبعيد ودريا كشانده شده
دركشاكش رحلت ها ورفتن ها،درتلاطم شوق ها وشوره بختي ها،هنوز
سبزباقي بماند؟
ديدمت،برفرازكوه هايي كه ازگياهان خاردار پوشيده بود
شباني بي رمه
سرگردان ميان ويرانه ها
درنظرم بسان بوستان بودي
وامروز براي تو بيگانه ام !
درهاله اي از شك وآه ديدمت
تو،نفس زندگي من هستي
تو،آواي لب هاي من،توآبي،آتش براي من
ديدمت دردهانۀ غاري
لباس هاي مندرس يتيمانت را مي آويختي
درترانۀ يتيمي وبدبختي ديدمت .
درقطره قطرۀ دريا،
در دانه دانۀ شن ها،
ديدمت،وه كه چه زيبا بودي !
بسان زمين،بسان كودكي
به زيبايي گل ياس .
سوگند مي خورم :
ازمژگانم حمايلي خواهم بافت واشعارم را برآن گلدوزي خواهم كرد
نام تورانيز
نامي كه چون با ستايش هاي دل آوازه خوان من،آبياري شود
درخت ها را دگرباره شكوفان خواهد ساخت و
بران حمايل،چندحرف بيشترنخواهد بود،پرارج تر ازخون شهيدان :
" او فلسطيني است وهمواره چنين خواهد بود ".
ازديگرروش هايي كه شاعران ادب مقاومت درباره فلسطين سروده اند،تا ژرفاي مظلومين ملت خويش رابه گوش جهانيان برسانند وهمه آزادگان رابه مقاومت وبسيج عليه دشمن فرا خوانند،بهره گيري از اسطوره درشيوه بياني آنهاست .
اسطوره،داستاني است كه دراعصارقديم براي بشرباستاني معنايي حقيقي داشته است ولي امروزه درمعناي لفظي واوليه خود،حقيقت محسوب نمي شود وبشر امروزي به آن باورندارد.به عبارت ديگر،اسطوره زماني"تاريخ"بوده است ولي امروزه به صورت داستان فهميده مي شود .
ازديدگاه علم بيان،اسطوره مشبه بهي است كه بايد مشبه محذوف آن رابا تخيل ويا قرائن تاريخي ومردم شناسي وجامعه شناسي دريافت .
بحث اساطير درادبيات سنتي ما،تاحدود زيادي همان بحث تلميحات است.منتهي اسطوره،داستان است وتلميح،اشاره به داستان.ازسويي درتلميح لازم نيست كه معناي باطني وفراموش شدۀ داستان فهميده شود .
اكنون به چند مورد از كاربرد اسطوره درادب پايداري مردم فلسطين مي پردازيم :
بررسي اشعاري كه بالهام ازمشكلات اعراب پس ازاخراجشان ازفلسطين سروده شد نشانگر تشابهي است كه شاعرعرب دراحوال شخصيت هاي اسطوره اي باشرايط نامناسب زندگي اعراب اخراجي مشاهده مي كند .
وجه مشترك سندباد واعراب فلسطيني دررنجي است كه حيات وسرنوشت اين دورافراگرفته وآنها رابي خانمان وآواره ساخته واين موضوع مورد توجه شاعران پايداري فلسطين قرارگرفته است .
سندباد،ازقهرمانان كتاب هزارويك شب است.او دريانوردي است كه طي هفت سفر پرحادثه با خطارات موحشي روبه رو شده وبا اتكاء به تدبير وابتكار شخصي وگاه بخت خوش،برتمام مشكلات غلبه مي كند .
عبدالوهاب البياتي،درشعرالعرب اللاجثون،يعني:"آوارگان عرب"كه درسال1961سروده،سندباد رابهگدايي كه به درخانه اعراب مي رود وصدقه مي طلبد،تشبيه كرده است :
من سندبادم
گنج من دراعماق سينه كودكانتان جاي دارد
بسان گدايي بي نوايم،برهنه وآشفته
ومورچگان وجانوران موذي كه نشان سال ها آوارگي منند،
گوشت تنم را مي جوند .
پنلوپ،دراساطيريونان،مظهروفاداري به همسر،سال ها درانتظاربازگشت شوهرش به بافتن كفني براي پدر اوليس مشغول بود.اوشرط كرده بود زماني به درخواست هاي متعدد خواستگارانش جواب خواهد داد كه بافتن كفن به پايان برسد ودرحالي كه روزها مشغول به بافتن بود،شب هاآنچه را كه بافته بود مي شكاف .
به نظر"شاعران مقاومت"،"پنلوپ"،نمايانگر فلسطين وزن فلسطيني است كه درانتظار بازگشت همسرش روزشماري مي كند.هارون هاشم رشيد شعر"صخره الانتظار"را درسال 1953 درهمين زمينه سروده است .
شعرهاشم رشيد اززن فلسطيني آواره اي سخن مي گويد كه همسرش مانند"اوليس"به جنگ رفته تا حقوق زايل شده اش رابازستاند.اوهرروز برصخره اي درساحل دريا مي رود ومنتظر شوهرمي ماند.روزها مي گذرد ونشانه اي ازاونيست.علي رغم اين مساله،زن همچنان به ساحل مي رود وهرگزاميد بازگشت شويش راازدست نمي دهد .
گذشته ازنمادهايي كه ذكرشد عنوان هاي ديگري نيزازسوي شاعران به عنوان نماد اعراب فلسطيني به كاررفته اند كه ذكرتمام آنها دراين نوشتارمقدورنيست .
اما اصطلاحات نماديني كه براسرائيل دلالت دارندفراوان است.واژه هايي چون:تاتار،هيولا،گرگ ودزد كه همه مفهوم خطر،خشونت،شيطنت ونابودي را مي رسانند وتصوير اسرائيل رادرذهن زنده مي كنند.يكي ازاين واژگان"قرقاش"است .
درهمۀ اعصار
درهركجا
اوبا نممايي بشري ظاهرمي شود
ومرگ را با خود به ارمغان مي آورد .
درهركجا وهرزمان كه مي زيد،
اين صدا به گوش مي رسد،
قرقاش، قرقاش
درصحنه اي ديگر ازاين نمايشنامه، شاهد مكالمۀ طولاني ميان قرقاش و روستاييان هستيم. روستاييان ازقحطي و گرسنگي درهراسند و قرقاش اطمينان مي دهد كه مانع سقوط كشور ازخشكسالي وگرسنگي خواهد بود .
مكالمه زيرنشانگراختلاف عقيده يكي از روستاييان وقرقاش است:قرقاش:ازشما مي پرسم :
وقتي چاه هاي آب،زيرحرارت سوزان آفتاب تابستان خشك مي شوند،ما چه چاره داريم؟
روستايي: بايد شكم زمين رادرجستجوي چاهي ديگربشكافيم .
قرقاش برافروخته:چرادرزمين هاي دورتردنبال آب نگرديم؟
ازمكالمه فوق،چنين استباط مي شود كه سياست قرقاش دراساس مبتني برگسترش سرزمين هاي تحت تملك خود مي باشد وتصميم ندارد درزمين هاي خود به دنبال منابع تازه آب بگردد.به احتمال زياد،شاعر،علت وقوع جنگ ژوئن 1967را دراهداف اقتصادي اسرائيل مي بيند .
پس ازبالا گرفتن اختلاف نظربين روستايي وقرقاش،روستايي كه آيندۀ مهلك اين نگرش راپيش بيني مي كند،به سايرين هشدارداده مي گويد :
من مي ترسم
حرف مرا درك كنيد
درغيراين صورت روزي پشيمان خواهيد شد
اين مرد كه به شما آرامش خيال مي بخشد
ازگورشما براي خود نهرها جاري خواهد ساخت
او مدّعي نجات شماست
ولي مرگ شماست كه با ادّعاي او همدوش مي شود .
آري،زمين بارور خواهد شد ولي فقط با ارادۀ بازوان شما
نه با سخنان ياوۀ او
برادران!قرقاش با ما نيست
ازاوبپرهيزيد وبه من گوش فرا داريد
كه درغير اين صورت،پشيمان خواهيد شد .
درفرازهاي اين نمايشنامه،روستايي ياغي،نماد روشنفكرهاي اسرائيل است كه حساب خود را از نقشه هاي شوم صهيونيستي"قرقاش"جدا كرده اند.اما گفته هاي اين روستايي،توان همپايي با وعده هاي قرقاش را ندارند وبه تحريك او،روستاييان عليه رفيق عصيانگر خود مي شورند وبه مرد روستايي حمله ور شده او را مي كشند .
درصحنه آخر اين نمايشنامه،درقيامي به رهبري روستاييان ودهقانان،قرقاش اين حاكم خائن،به قتل مي رسد وبدين ترتيب،حكومتي تازه براساس عدالت برسركارمي آيد .
نمايش،بافريادهاي شادمانۀ روستاييان،به خاطررهايي از قيد واسارت به پايان مي رسد :
زنده باد ملك عادل
ما ملك عادليم
ما ملك عادليم .
تحليل نمايشنامه
بابررسي نمايشنامۀ سميح القاسم،مي توان چند نكتۀ با ارزش را كه مورد توجه ويژه شاعربوده است برشمرد و به ان اشاره كرد :
نخست آنكه قرقاش،بعنوان خائني ابله،نه تنها براي دشمن،بلكه براي رفاه وامنيت مردم،خودش نيز تهديدي جدي به شمارمي رود .
دومين نكته:به نظر شاعر،وضعيت كنوني اسرائيل درجهان كه قرقاش نماد آن است،مانند يكي ازحلقه هاي زنجيرۀ طولاني دولت هاي ستمگري است كه درطول تاريخ،ظاهر شده اند.نمونۀ اين دولت ها در دوران باستان،يونان مصر و دردنياي معاصرحكومت نازي ها مي باشد .
سومين نكته،اين است كه شاعر،مساله رهبران كشور قرقاش را ازمردم جدا مي داند وروزي را پيش بيني مي كند كه مردم وطبقه مستضعف جامعه،دولت اسرائيل راسرنگون ساخته وحكومت تازه اي را با كمك اعراب ويهوديان آزاديخواه ومعارض با صهيونيسم ازنو بسازند .
اين نكتۀ آخر،ازاهميت ويژه اي برخوردار است.زيرا آثارادبي فراواني كه از 1948به بعد توسط شعرا ونويسندگان "ادب پايداري فلسطين"نوشته شده،براي نابودي اسرائيل به اعراب چشم اميد دارند وتا آنجا كه مي دانم سميح القاسم،نخستين كسي است كه فروپاشي دولت اسرائيل را از درون جامعۀ خويش مطرح مي سازد .
منابع :
1- اسوار،موسي.پيشگامان شعرامروزعرب،سخن،تهران،1381 .
2- الفاخوري،حنا.تاريخ الادب العربي،حنا الفاخوري،توس،تهران،1363 .
3- بدوي،مصطفي.گزيده هايي ازشعرعربي معاصر،اسپرك،تهران،1369 .
4- ترجمان،امان الله.نژادپرستي دولت اسرائيل،توس،تهران،1357 .
5- حاج سيد جوادي،علي اصغر.اعراب واسرائيل،رواق،تهران،1346 .
6- رادمنش،محمد.ادبيات معاصرعرب،جام،تهران،1374 .
7- شفيعي كدكني،محمدرضا.شعرمعاصرعرب،سخن،تهران،1380 .
8- شيمسا،سيروس.معاني وبيان،فردوس،تهران،1374 .
9- عنايت،حميد.سيري درانديشه سياسي عرب،اميركبير،تهران،1376 .
10- غنيمي هلال،محمد.ادبيات تطبيقي،اميركبير،تهران،1373 .
11- فرزاد،عبدالحسين.رويا وكابوس،مرواريد،تهران،1380 .
12- مبشّري،اسدالله.مساله فلسطين،خوارزمي،1350 .
13- محمود درويش،احمد.ديوان محمود درويش،دارالعوده،بيروت،1989 .
14- واعظ،سعيد وعلامه طباطبايي.نصوص من النثروالشعرفي العصرالحديث،تهران،1378 .
15- صحيفۀ نور،ج16،فروردين1361 .
16-كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384
ارسالي از طرف کاربر محترم : j133719
/ع
ادبيّات پايداري،فلسطين،نماد،اسطوره
" قدس يك مسألۀ شخصي و مخصوص به يك كشور و يا منحصر به مسلمانان عصرحاضرنيست، بلكه حادثه اي است براي همۀ موحّدين ومومنان جهان"-(امام خميني(ره)- يكي از مشخصه هاي مهم واصلي ادبيّات فلسطين، ايجاد زمينه هاي مناسب براي تعالي وپيشرفت فرهنگي جامعه اسلامي بود وهمين شاخص، وجه افتراق ملل تحت ستم ديگركشورها با ملت ستمديدۀ فلسطين است. شعربه عنوان يك عنصرفرهنگي دراين دوره ازرشد وبالندگي چشمگيري دراداي مضامين وتكنيك هاي بياني برخوردارشد. درحقيقت جنبه اي ازادبيّات به نام"ادبيان مقاومت وپايداري"به وجودآمد .
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزايجادباوقۀ اميد درملت ورساندن فريادمظلوميت مردماني كه ازسوي كفرجهاني موردهجوم قرارگرفته اند،از روش هاي نوين ادبي سود جسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلي"نماد"و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است.ما دراين پژوهش سعي داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت "نمادواسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيات پايداري ملت فلسطين-باذكرشواهدشعري-بپردازيم .
الف-هويّت ادبي فلسطين
جريان موهوم وساختگي"هلوكاست"توسط كشورهاي غربي واهداف استعماري آنان موجب شد درقرن نوزدهم ،غربي هابه سرزمين مقدّس توجه خاصي نمايند وتعداد زيادي مدارس فرقه اي ومذهبي راايجاد كنند.چاپخانه هاي متعددي توسط فرانسويان تأسيس شد كه درفاصله1892 تا1909تعداد281كتاب به زبان هاي گوناگون به چاپ رسيد .
دراواخرقرن نوزدهم،چندانجمن ادبي پابه عرصۀ وجودنهادند مانند:"جمعّيه الادب"كه عمدتاً درفعاليت هاي فرهنگي نقش داشت وتعداد فارغ التحصيل هاي دبيرستان ها ودانشگاه ها فزوني يافت.امّا شعراي نيمه دوم قرن نوزدهم فلسطين،تعدادي انگشت شماري بودند كه شعرشان جنبۀ تقليدي داشت وازخلاقيت بهره اي نداشت وبيشترمحدود ودرمرثيه ومدح بود .
اندكي پس ازجريان هاي 1908-1909تركيه،نظرشاعران عرب ازجمله فلسطيني ها به تحولات سياسي تركيه معطوف شد.ازسال1917تا1948كه به ظاهرجنگ قدرت درفلسطين به خاطرقبول تحت الحمايگي بريتانيا اندكي آرام گرفت،كشمكش فلسطيني ها با يهوديان ودولت قيّم،موضوع اصلي شعرهاي فلطسين شد .
شاعران دهۀ 30و40چون"ابراهيم توقان"و"عبدالرحيم"و"ابوسلمه"برخلاف شعراي پيشين،نشان دادند كه ازشخصيت ادبي محكم ومعتمدبه نفسي برخوردارند.آنها گوشه هايي ازمسألۀ فلسطين رادرآثارخودمنعكس كردند .
ب-سرآغازادبيّات پايداري فلسطين
ازآن تاريخ،اين"تراژدي"موضوع فراگيرشعرفلسطين شد وآثارشعراي تبعيدي وآنان كه درسرزمين خودباقي ماندند رابه يك ميزان دربرگرفت وازاواخردهۀ 60ميلادي"شعرپايداري فلسطين"موضوع بسياري ازمطالعات ومقالات قرارگرفت .
ناقدان معاصرعرب براين باورند كه مهم ترين بازده ادبي كشمكش اعراب واسرائيل،ظهور"شعرمقاومت فلسطين"مي باشد كه شايد بتوان جالب ترين وارزشمندترين تحوّل ادبيّات نوين عرب رادرپيدايش آثار"شاعران پايداري فلسطين"به عنوان يك نيروي ادبي محكم واستوارمشاهده كرد .
ذكراين نكته ضروري است كه تاسال 1966كه"غسّان كنفاني"رمّان نويس معروف فلسطيني كتاب"ادب في فلسطين المحتلّه"رامنتشركرد"شعرمقاومت"براي خوانندگان عرب خارج ازاسرائيل ناشناخته بود .
دوسال بعد،كتاب ديگري باعنوان"ديوان الوطن المتحلّه "اثر"يوسف الخطيب"شاعرفلسطيني منتشرشد. اين كتاب شامل مقدمه اي است انتقادي براشعارشاعران فلسطيني ساكن اسرائيل ازسال 1948تاجنگ ژوئن 1967 .
عقب نشيني اعراب درژوئن 1967 ،نقش عمده اي درشناساندن وجلب توجه عمومي نسبت به شعر"مقاومت فلسطين"داشت.اين واقعۀ اسف بارموجب شد تاشاعران عرب كه شكست درنظرشان غيرقابل تحمل بود ازخوشبيني بيش ازحدّ شعراي"وطن اشغال شده"شگفت زده شده ودرآن به ديدۀ ترديد وانكاربنگرند وطنين صداي"سميح القاسم"كه پيشتر به گوششان دلنواز بود،ناممكن جلوه كند :
ما تولدي دگرباره يافتيم .
و"توفيق زياد"كه مي گفت :
سپس چه خواهدشد؟من نمي دانم
ولي اين رامي دانم كه زمين وزمان باردارند
وحقيقت پايمال نخواهد شد و
متجاوزي درسرزمين من باقي نخواهد ماند
و"محمود درويش"كه چنين مي خواند :
آوازمن،ازشوقي است كه
درعمق ديدگان وحشت زده مي بينم
گردباد،مژده شرابم داد ونان تازه
پيشكش كرد به من
قول رنگين كمان داد .
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزدرايجاد بارقۀ اميد درملّت خود از شيوه هاي نويني سودجسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلّي"نماد " و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است .
ما دراين پژوهش،سعي برآن داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت"نماد واسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيّات مقاومت وفلسطين-باشواهد شعري-بپردازيم .
ازنظرادبي"نماد"نحوۀ خاصي ازبيان وتوضيح درباره چيزي است كه درسايۀ تداعي معنايي،مفهومي بيشتر يا اصولاً مفهومي ديگر رابيان مي كند.به عبارت ديگر"نماد"كاربردآگاهانه واژه ياعبارت،درغيرازمعناي خاص آن واژه ياعبارت مي باشد واين مهم از طريق دلالت يا اشاره،نه از راه مشابهت وقياس حاصل مي گردد .
با استفاده از نمادگرايي،عقيده اي كه ممكن است ظاهري يكنواخت وتكراري داشته باشد مي تواند به نظري تازه با بارمعناي بسيارمؤثر و زنده تبديل شود وهنگامي كه لازم است واژه و قافيه، ادبيات مفهومي رازگونه را بيان كنند، شاعرتوانا مي تواند از قدرت"نماد"بهرۀ لازم راببرد وزماني كه دراثرادبي به معناي متفاوتي اشاره دارد"نماد"مي تواند جايگزين تمامي يك شعرشود .
وبالاخره نماد ، ابزاري است داراي ارزش هاي فرهنگي كه شاعرآن رابه خدمت مي گيرد تاساخت ها وبرداشت هاي خود را ازطريق آن بهتر بيان كند .
بيشترناقدان ونويسندگان معاصرعرب براين عقيده اند كه كاربرداسطوره-نماد،نتيجه تاثير ادبيات انگليسي برشعرمعاصرعرب مي باشد.دراين ميان،تاثير"تي.اس.اليوت"بسيارعميق وپايداربود .
" جبراابراهيم جبرا"منتقدفلسطيني،دربارۀ علت نفوذ بيش ازحدّاليوت برشعرعربي مي گويد :
دليل اين امراين است كه نويسندگان جوان و شاعران پيشروي نسل كنوني عرب، در زمرۀ بيشترين كساني بودند كه آثاراليوت راخواندند،آنها رابه عربي ترجمه كردند وبرآن تفسير نوشتند.ازجمله:بدرشاكرالسياب،يوسف الخال،علي احمدسعيد(آدونيس)،بلندالحيدري وخودم(جبرا ابراهيم جبرا ).
هرزمان كه تاثيراليوت برشعراي برجستۀ عرب پيرو سبك شعرآزاد ، كه دراواخر دهۀ 40ظاهرشد، صحبت مي شود منتقدان عمدتاً به شعر"سرزمين بي حاصل"اواشاره دارند .
سلمي خضرالجيوسي درتوصيف اين كه چرا شعراي عرب اين چنين مشتاق و مجذوب شعرفوق شده اند مي گويد :
شاعران عرب دركاربرد تلويحي"اسطوره باروري"توسط اليوت بيان محبتي عميق و تاكيد برقدرت پنهان از جان گذشتگي را مي بييند، مفهوم جان باختن و مرگ كه به تولدي دوباره خواهدانجاميد شاعران عرب راسخت مجذوب خودساخت وازاواسط دهۀ 50تا اوايل 60آنها بارها بي حاصل زندگي اعراب رادرفلسطين پس از فاجعه 1948با لم يزرع بودن زمين دراسطورۀ باروري مقايسه كردند و به اين نتيجه رسيدند ، همان طوركه ريزش باران برزميني خشك و سوخته مي تواند آن راباور سازد،تنها راه نجات فلسطيني از تباهي كامل نيز افشاندن خون ونثار جان مي باشد .
اما كاربرد نماد در شعرنوين عربي موضوع گسترده اي است. زيرا شعرعربي پرازاصطلاحات نمادين،اسطوره اي وغيره مي باشد. بنابراين دنبال كردن نمادهاي به كار رفته در شعرهاي مربوط به فلسطين كاراساني نيست. چراكه كاربرد آنها اغلب بسيار زيركانه بوده و اگر اشاره روشني به فلسطين يا طرف هاي درگير در اين مساله نشده باشد ممكن است خواننده رابه اشتباه بيندازد .
1- كاربرد نمادين "واژۀ تاتار ":
هجوم تاتارها با توصيف غارت وويراني ناشي ازپيروي دشمن واحساس شرم وتحقير هم ميهنان شكست خوردۀ شاعراغاز مي شود :
تاتارها هجوم مي آورند
وشهرباستاني مارانابود مي كنند
لشكريان ما باز مي گردند،منهدم وخردشده،درگرماي روز
پرچم سياه،زخمي ها،كاروان مرگ
طبل توخالي ونواي تحقير
وهيچ كس حتي نيم نگاهي به پشت سر نمي اندازد
سربازان مست تاتار شاد ومغرور
به پيروزي وبه پايان اين سفر موفقيت آميز مي نگرند .
ازسويي تصويرسالخوردگان دهكده،كه درغارها وكوه هاي اطراف پنهان شده وازسرما وگرسنگي درعذابند،را مي توانيم درشعرصلاح عبدالصبورببينيم :
مادرم!آن هنگام كه با فراريان ديگر در دامنۀ آن كوه كوچك پنهان شده بودي وتاريكي شب،وحشت رابه زيرپلك هاي كودكان مي نشاند
گرسنگي،لباس هاي مندرس
گنگي،شياطين وسياهي،غارها را دربرمي گرفتند
ودهكده مان به ويرانه اي تبديل مي شد آيا توفرياد نكشيدي!؟
اين شعرنيز،مانند بيشترشعرها،سرانجام نبرد راپيش بيني مي كند وبا خوشبيني واميد انتقام جويي به پايان مي رسد :
مادر!ما هرگز ناپديد نخواهيم شد
من وتمام يارانم سوگند خورديم
كه تا نيمروز،خون تاتار رابر زمين بريزيم
مادر!به كودكان بگو!بامدادان درميان خانه هاي تاريك مان بازخواهيم
گشت وآنچه تاتار نابود ساخت دوباره خواهيم ساخت .
2- كاربرد نمادين "واژه معشوق ":
نخست:نمادهايي كه جايگزين فلسطين مي شوند وآن رايك سرزمين غصب شده عربي نشان مي دهند .
دوم:آنهايي كه نمايانگر آوارگي اعراب فلسطيني هستند .
سوم:نمادهايي كه جانشين اسرائيل شده،آن راقدرتي مهاجم ونژادپرست وغاصب معرفي مي كنند .
نماد رايج دراشعاري كه به طورغيرمستقيم به فلسطين اشاره دارند تصوير"معشوقي"است كه از عاشق خود دورافتاده واز وصال او محروم گشته است .
كاربرد اين نماد به شاعران فلسطيني محدود نبود وشاعران عرب كشورهاي مختلف بارها ازآن بهره برده اند.اگرچه درشعرفلسطيني،صورت تكامل يافته تري به خود گرفته وبا سيماي عشق مادري درآميخته است.به عنوان مثال مي توان از سه شاعر زيرنام برد :
نبيه شعار،شاعرسوري باشعر"حبيبتي والصمت"(مجموعۀ خاموش من )
حميد سعيد،شاعرعراقي باشعر"توقعات حول مستقبل المدن المحزونه"(آينده شهرشكست خورده )
عبدالرحمن غنيم،شاعرمصري باشعر"اغنيه لقريه الصلبه"(سروري براي روستاي تسخيرشده )
اين قطعات شعري هرچند به سه شاعرازكشورهاي مختلف عربي تعلق دارند،اما ويژگي هاي مشتركي را ارائه مي دهند. درآنها فلسطين به معشوقي تشبيه شده كه به اسارت "شاه يهود"درآمده وعاشق كه ديوانه وار اورا دوست دارد تصميم مي گيرد هميشه نسبت به او وفادار باقي بماند .
نبيه شعار ازمحروميت بيست ساله عاشق(ازسال1948 كه فاجعۀ فلسطين به وقوع پيوست)درشعر خود سخن مي گويد.او درتمام اين مدت همه جا رابه دنبال معشوق گشته وسرانجام به او گفته شده كه معشوق دربيابان ها سرگردان است ومي كوشد خود راپنهان سازد،زيرا ازاين كه مجبور شده اين مدت رابا"يهودي ها"به سربرد شرمگين است .
حميد سعيد نيزدرشعرش چنين تمثيل مشابهي را از فلسطين ارائه مي دهد :
يك شب،"شاه يهود"اورا كه باردار بود ربود
وجنين عربي راكه درشكم داشت كشت .
عبدالرحمان غنيم نيز به معشوقش اطمينان مي دهد كه هيچ زني نمي تواند علاقۀ اورا به خود جلب نمايد واو براي دوباره ديدنش لحظه شماري مي كند .
غنيم نيز مانند دو شاعرقبلي،ازاين كه معشوق رااسير دشمن غاصب مي بينيد،رنج مي برد .
دراثارشاعرفلسطيني،كاربرد تمثيل معشوق،به عنوان نماد فلسطين ازدست رفته،فراوان يافت مي شود.براي نمونه موضوع اصلي بسياري ازشعرهاي ابوسلمه پس از 1948 همين نماد مي باشد.ازنظراو،واژه مناسب براي مخاطب قرار دادن سرزمين محبوب،واژه " السمراء"به معني:"دختري كه پوستش قهوه اي است"مي باشد.اواين واژه رادراشعاري زيادي تكرار كرده است.مثل :
لولاك يا سمراء،هي والشاعر،هوي الاسمرو ...
درشعر عشق سمراء شاعر،معشوق خود رابا نام ثريا از نام هاي متداول عربي مي خواند.ازظاهرشعرچنين برمي ايد كه خطاب به معشوقي زميني سروده شده است.به ويژه آنجا كه از نشانه هاي ظاهري معشوق مثل فرورفتگي گونه هايش سخن مي رود.شاعرخطاب به ثريا ودربيان شيفتگي و وفاداريش نسبت به او مي گويد :
ثريا ايا اين باقي مانده آرزويي ديرين است كه درچشمانت مي بينيم يا ...
بيشتراشعاري كه دروصف تو مي سرايم چون ازلب هاي تو شنيده
مي شود فريبنده تراست .
عشق تو درزواياي شعرمن جاري است
هيچ محبتي جزعشق تودرقلب من باقي نخواهد ماند .
شاعران نسل جوان فلسطين مثل محمود درويش،سميع القاسم،حكمت عقيّلي و...نماد معشوق يعني فلسطين رادرمفهومي گسترده تربه نحوي با"محبت مادري"و"عشق به وطن"درآميخته اند كه اين سه،پيكري واحد راتشكيل مي دهند .
درويش هم گاهي مانند ابوسلمه،ازاسامي واقعي براي ناميدن معشوقش استفاده مي كند.ازنظراين شاعر،نام معشوق هرچه باشد معبود،يا مادرويا خاك وطن است.آنچنان كه درشعر"مذاكرات جرح فلسطيني"يعني:"خاطرات زخم فلسطين"مي گويد
نه وطن من چمدان سفري است
ونه من مسافري رهگذر
من عاشقم وعشق من
سرزمين من است .
ابراز محبت درويش به سرزمين مادري محبوبش،در17زبوري كه تحت عنوان"احبك ولا اجبك"منتشرشده،كيفيتي رازگونه مي يابد.زماني نااميدي كامل برشاعرچيره مي شود و معشوقش راكه فراروي ديگان اوقرار گرفته دست نيافتني وغيرقابل حصول مي بيند وشاعر را وامي دارد تاازمعشوق چشم پوشيده ازاودست بشويد.در زبور8خطاب به معشوق مي گويد :
چرابيزاريت را از من برملا نمي كني
تا ازمردن رها شوم
يكباره به من بگو:عشق ما به پايان رسيد
تابتوانم بميرم وبروم
بميرتا برتو سوگواري كنم
ويا درنكاح من بمان
تا طعم خيانت رايكبارهم كه شده بچشم .
درويش،رنجي را كه به خاطراين عشق تحمل مي كند به عنوان سرنوشت محتوتش پذيرفته است .
نكته ديگري كه دراشعار اوبه چشم مي خورد تصوير معشوقه اي است كه هرگز ازنظرش دوروناپديد نمي شود وآنچنان با تاروپود احساس او كه تمام لحظات زندگي شاعر راپركرده وآني ازاوجدا نمي شود .
اگرچه شعر"عاشق من فلسطين"،تنها شعري نيست كه درويش دراين زمينه سروده ولي مي توان ازآن به عنوان نمونه بارزي از بهره گيري هنرمندانۀ نماد معشوق (فلسطين) درشعرمقاومت فلسطين نام برد :
چشمان تو،چون خاري قلب مرا نيش مي زند
ولي من مي پرستمشان
واز باد محافظتشان مي كنم
مي دانم اين زخم فراتر ازتاريكي ودرد
چراغي خواهد افروخت
واز امروزمن،فردايي براي او خواهد ساخت،
ارزشمندتر از جان من
ديروز ديدمت،در بندرگاه
تنها وبي زاد ونوا
چون يتيمي به سويت دويدم
واز حكمت اجدادمان پرسيدم :
چگونه ممكن است بيشۀ درختان سبز كه زنداني شده
وبه تبعيد ودريا كشانده شده
دركشاكش رحلت ها ورفتن ها،درتلاطم شوق ها وشوره بختي ها،هنوز
سبزباقي بماند؟
ديدمت،برفرازكوه هايي كه ازگياهان خاردار پوشيده بود
شباني بي رمه
سرگردان ميان ويرانه ها
درنظرم بسان بوستان بودي
وامروز براي تو بيگانه ام !
درهاله اي از شك وآه ديدمت
تو،نفس زندگي من هستي
تو،آواي لب هاي من،توآبي،آتش براي من
ديدمت دردهانۀ غاري
لباس هاي مندرس يتيمانت را مي آويختي
درترانۀ يتيمي وبدبختي ديدمت .
درقطره قطرۀ دريا،
در دانه دانۀ شن ها،
ديدمت،وه كه چه زيبا بودي !
بسان زمين،بسان كودكي
به زيبايي گل ياس .
سوگند مي خورم :
ازمژگانم حمايلي خواهم بافت واشعارم را برآن گلدوزي خواهم كرد
نام تورانيز
نامي كه چون با ستايش هاي دل آوازه خوان من،آبياري شود
درخت ها را دگرباره شكوفان خواهد ساخت و
بران حمايل،چندحرف بيشترنخواهد بود،پرارج تر ازخون شهيدان :
" او فلسطيني است وهمواره چنين خواهد بود ".
ازديگرروش هايي كه شاعران ادب مقاومت درباره فلسطين سروده اند،تا ژرفاي مظلومين ملت خويش رابه گوش جهانيان برسانند وهمه آزادگان رابه مقاومت وبسيج عليه دشمن فرا خوانند،بهره گيري از اسطوره درشيوه بياني آنهاست .
اسطوره،داستاني است كه دراعصارقديم براي بشرباستاني معنايي حقيقي داشته است ولي امروزه درمعناي لفظي واوليه خود،حقيقت محسوب نمي شود وبشر امروزي به آن باورندارد.به عبارت ديگر،اسطوره زماني"تاريخ"بوده است ولي امروزه به صورت داستان فهميده مي شود .
ازديدگاه علم بيان،اسطوره مشبه بهي است كه بايد مشبه محذوف آن رابا تخيل ويا قرائن تاريخي ومردم شناسي وجامعه شناسي دريافت .
بحث اساطير درادبيات سنتي ما،تاحدود زيادي همان بحث تلميحات است.منتهي اسطوره،داستان است وتلميح،اشاره به داستان.ازسويي درتلميح لازم نيست كه معناي باطني وفراموش شدۀ داستان فهميده شود .
اكنون به چند مورد از كاربرد اسطوره درادب پايداري مردم فلسطين مي پردازيم :
1- اسطورۀ سندباد
بررسي اشعاري كه بالهام ازمشكلات اعراب پس ازاخراجشان ازفلسطين سروده شد نشانگر تشابهي است كه شاعرعرب دراحوال شخصيت هاي اسطوره اي باشرايط نامناسب زندگي اعراب اخراجي مشاهده مي كند .
وجه مشترك سندباد واعراب فلسطيني دررنجي است كه حيات وسرنوشت اين دورافراگرفته وآنها رابي خانمان وآواره ساخته واين موضوع مورد توجه شاعران پايداري فلسطين قرارگرفته است .
سندباد،ازقهرمانان كتاب هزارويك شب است.او دريانوردي است كه طي هفت سفر پرحادثه با خطارات موحشي روبه رو شده وبا اتكاء به تدبير وابتكار شخصي وگاه بخت خوش،برتمام مشكلات غلبه مي كند .
عبدالوهاب البياتي،درشعرالعرب اللاجثون،يعني:"آوارگان عرب"كه درسال1961سروده،سندباد رابهگدايي كه به درخانه اعراب مي رود وصدقه مي طلبد،تشبيه كرده است :
من سندبادم
گنج من دراعماق سينه كودكانتان جاي دارد
بسان گدايي بي نوايم،برهنه وآشفته
ومورچگان وجانوران موذي كه نشان سال ها آوارگي منند،
گوشت تنم را مي جوند .
2- اسطورۀ اوليس
پنلوپ،دراساطيريونان،مظهروفاداري به همسر،سال ها درانتظاربازگشت شوهرش به بافتن كفني براي پدر اوليس مشغول بود.اوشرط كرده بود زماني به درخواست هاي متعدد خواستگارانش جواب خواهد داد كه بافتن كفن به پايان برسد ودرحالي كه روزها مشغول به بافتن بود،شب هاآنچه را كه بافته بود مي شكاف .
به نظر"شاعران مقاومت"،"پنلوپ"،نمايانگر فلسطين وزن فلسطيني است كه درانتظار بازگشت همسرش روزشماري مي كند.هارون هاشم رشيد شعر"صخره الانتظار"را درسال 1953 درهمين زمينه سروده است .
شعرهاشم رشيد اززن فلسطيني آواره اي سخن مي گويد كه همسرش مانند"اوليس"به جنگ رفته تا حقوق زايل شده اش رابازستاند.اوهرروز برصخره اي درساحل دريا مي رود ومنتظر شوهرمي ماند.روزها مي گذرد ونشانه اي ازاونيست.علي رغم اين مساله،زن همچنان به ساحل مي رود وهرگزاميد بازگشت شويش راازدست نمي دهد .
گذشته ازنمادهايي كه ذكرشد عنوان هاي ديگري نيزازسوي شاعران به عنوان نماد اعراب فلسطيني به كاررفته اند كه ذكرتمام آنها دراين نوشتارمقدورنيست .
اما اصطلاحات نماديني كه براسرائيل دلالت دارندفراوان است.واژه هايي چون:تاتار،هيولا،گرگ ودزد كه همه مفهوم خطر،خشونت،شيطنت ونابودي را مي رسانند وتصوير اسرائيل رادرذهن زنده مي كنند.يكي ازاين واژگان"قرقاش"است .
3- اسطورۀ قرقاش
درهمۀ اعصار
درهركجا
اوبا نممايي بشري ظاهرمي شود
ومرگ را با خود به ارمغان مي آورد .
درهركجا وهرزمان كه مي زيد،
اين صدا به گوش مي رسد،
قرقاش، قرقاش
درصحنه اي ديگر ازاين نمايشنامه، شاهد مكالمۀ طولاني ميان قرقاش و روستاييان هستيم. روستاييان ازقحطي و گرسنگي درهراسند و قرقاش اطمينان مي دهد كه مانع سقوط كشور ازخشكسالي وگرسنگي خواهد بود .
مكالمه زيرنشانگراختلاف عقيده يكي از روستاييان وقرقاش است:قرقاش:ازشما مي پرسم :
وقتي چاه هاي آب،زيرحرارت سوزان آفتاب تابستان خشك مي شوند،ما چه چاره داريم؟
روستايي: بايد شكم زمين رادرجستجوي چاهي ديگربشكافيم .
قرقاش برافروخته:چرادرزمين هاي دورتردنبال آب نگرديم؟
ازمكالمه فوق،چنين استباط مي شود كه سياست قرقاش دراساس مبتني برگسترش سرزمين هاي تحت تملك خود مي باشد وتصميم ندارد درزمين هاي خود به دنبال منابع تازه آب بگردد.به احتمال زياد،شاعر،علت وقوع جنگ ژوئن 1967را دراهداف اقتصادي اسرائيل مي بيند .
پس ازبالا گرفتن اختلاف نظربين روستايي وقرقاش،روستايي كه آيندۀ مهلك اين نگرش راپيش بيني مي كند،به سايرين هشدارداده مي گويد :
من مي ترسم
حرف مرا درك كنيد
درغيراين صورت روزي پشيمان خواهيد شد
اين مرد كه به شما آرامش خيال مي بخشد
ازگورشما براي خود نهرها جاري خواهد ساخت
او مدّعي نجات شماست
ولي مرگ شماست كه با ادّعاي او همدوش مي شود .
آري،زمين بارور خواهد شد ولي فقط با ارادۀ بازوان شما
نه با سخنان ياوۀ او
برادران!قرقاش با ما نيست
ازاوبپرهيزيد وبه من گوش فرا داريد
كه درغير اين صورت،پشيمان خواهيد شد .
درفرازهاي اين نمايشنامه،روستايي ياغي،نماد روشنفكرهاي اسرائيل است كه حساب خود را از نقشه هاي شوم صهيونيستي"قرقاش"جدا كرده اند.اما گفته هاي اين روستايي،توان همپايي با وعده هاي قرقاش را ندارند وبه تحريك او،روستاييان عليه رفيق عصيانگر خود مي شورند وبه مرد روستايي حمله ور شده او را مي كشند .
درصحنه آخر اين نمايشنامه،درقيامي به رهبري روستاييان ودهقانان،قرقاش اين حاكم خائن،به قتل مي رسد وبدين ترتيب،حكومتي تازه براساس عدالت برسركارمي آيد .
نمايش،بافريادهاي شادمانۀ روستاييان،به خاطررهايي از قيد واسارت به پايان مي رسد :
زنده باد ملك عادل
ما ملك عادليم
ما ملك عادليم .
تحليل نمايشنامه
بابررسي نمايشنامۀ سميح القاسم،مي توان چند نكتۀ با ارزش را كه مورد توجه ويژه شاعربوده است برشمرد و به ان اشاره كرد :
نخست آنكه قرقاش،بعنوان خائني ابله،نه تنها براي دشمن،بلكه براي رفاه وامنيت مردم،خودش نيز تهديدي جدي به شمارمي رود .
دومين نكته:به نظر شاعر،وضعيت كنوني اسرائيل درجهان كه قرقاش نماد آن است،مانند يكي ازحلقه هاي زنجيرۀ طولاني دولت هاي ستمگري است كه درطول تاريخ،ظاهر شده اند.نمونۀ اين دولت ها در دوران باستان،يونان مصر و دردنياي معاصرحكومت نازي ها مي باشد .
سومين نكته،اين است كه شاعر،مساله رهبران كشور قرقاش را ازمردم جدا مي داند وروزي را پيش بيني مي كند كه مردم وطبقه مستضعف جامعه،دولت اسرائيل راسرنگون ساخته وحكومت تازه اي را با كمك اعراب ويهوديان آزاديخواه ومعارض با صهيونيسم ازنو بسازند .
اين نكتۀ آخر،ازاهميت ويژه اي برخوردار است.زيرا آثارادبي فراواني كه از 1948به بعد توسط شعرا ونويسندگان "ادب پايداري فلسطين"نوشته شده،براي نابودي اسرائيل به اعراب چشم اميد دارند وتا آنجا كه مي دانم سميح القاسم،نخستين كسي است كه فروپاشي دولت اسرائيل را از درون جامعۀ خويش مطرح مي سازد .
منابع :
1- اسوار،موسي.پيشگامان شعرامروزعرب،سخن،تهران،1381 .
2- الفاخوري،حنا.تاريخ الادب العربي،حنا الفاخوري،توس،تهران،1363 .
3- بدوي،مصطفي.گزيده هايي ازشعرعربي معاصر،اسپرك،تهران،1369 .
4- ترجمان،امان الله.نژادپرستي دولت اسرائيل،توس،تهران،1357 .
5- حاج سيد جوادي،علي اصغر.اعراب واسرائيل،رواق،تهران،1346 .
6- رادمنش،محمد.ادبيات معاصرعرب،جام،تهران،1374 .
7- شفيعي كدكني،محمدرضا.شعرمعاصرعرب،سخن،تهران،1380 .
8- شيمسا،سيروس.معاني وبيان،فردوس،تهران،1374 .
9- عنايت،حميد.سيري درانديشه سياسي عرب،اميركبير،تهران،1376 .
10- غنيمي هلال،محمد.ادبيات تطبيقي،اميركبير،تهران،1373 .
11- فرزاد،عبدالحسين.رويا وكابوس،مرواريد،تهران،1380 .
12- مبشّري،اسدالله.مساله فلسطين،خوارزمي،1350 .
13- محمود درويش،احمد.ديوان محمود درويش،دارالعوده،بيروت،1989 .
14- واعظ،سعيد وعلامه طباطبايي.نصوص من النثروالشعرفي العصرالحديث،تهران،1378 .
15- صحيفۀ نور،ج16،فروردين1361 .
16-كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384
ارسالي از طرف کاربر محترم : j133719
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}